loading...
دانلود آهنگ جدید - دانلود فیلم جدید - دانلود رایگان
آخرین ارسال های انجمن
مدیر سایت بازدید : 243 شنبه 02 فروردین 1393 نظرات (0)

هر کسی تو زندگی یه کارایی کرده که وقتی بهش فکر می کنه حسابی خندش می گیره !

به همین خاطر این قسمت سایت را آماده کردیم تا در قسمت نظرات همین مطلب اعتراف کنیم

اعتراف های خنده دار و یا حتی ناراحت کننده

همین الان به ادامه مطلب بروید و اعترافات رو بخونید

شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد

اعتراف می کنم ... (سری اول)

 

+ اعتراف میکنم :

بچه گیام هروقت با دوستام خوراکی میخوردیم من میگفتم هرکی زودتر بخوره برنده س.همه بچه ها شروع میکردن مث …حمله میکردن به خوراکیاشون که برنده بشن.همچین که تموم میشد و برنده رو اعلام میکردم ،خودم شروع میکردم یه ذره یه ذره طوری که تا ۳ ساعت هم تموم نشه خوراکیمو میخوردم و کلی اذیتشون میکردمو میگفتم من خوراکی دارم دلتون بسوزه.

+ اعتراف میکنم :

اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد می شم اسم تابلو مغازه ها رو می خونم

اگه تو ماشینم باشم سعی می کنم همه رو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد می گیرم !

این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه ها رو بخونین تا روخونی تون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم!

+ اعتراف میکنم :

اعتراف می کنم تو نصب بازی یا نرم افزار همش موس رو می گیرم

جلویه اون نوار سبزه تا به اون برسه بعد که یکم می ره جلو خر کیف م یشم می گم ایول بدو بدو برس به اون سبزه دیگه چیزی نمونده !

+ اعتراف میکنم :

کلاس اول ابتدایی بودم.اون سال مدرسه ما دوتا کلاس اول داشت که معلما و بچه های دو کلاس خیلی تو همه چی با هم کل داشتن.یه روز معلمامون یه مسابقه دو گذاشتن واسمون.طوری بود که ۱ بچه از کلاس ما با ۱ بچه از اون کلاس باهم میدویدیم باید دستمونو میزدیم به دیوار روبه رو و برمیگشتیم هرکی زودتر میرسید برنده بود آخر هم هرکلاسی که تعداد برنده هاش بیشتر بود برنده بود.خلاصه همه مسابقه دادن و شرایط برابر شد.نتیجه نهایی رو مسابقه بین من و یکی از بچه های اون کلاس (که دوستم هم بود )مشخص میکرد.مطمئن بودم اون میبره چون میشناختمش و میدونستم خوب میدوه.شروع کردیم به دویدن (یاد فیلم بچه های آسمان افتادم)من دیدم شانسی ندارم .این شد که تقلب کردم. الکی دستمو دراز کردم رو به دیوار و میدونستم معلما از اون فاصله نمیبینن دستم به دیوار نخورده.و تا دوستم بره دستشو بزنه من بدو بدو برگشتم سمت محل شروع.و وقتی رسیدم با اقتدار!برنده اعلام شدم .بچه ها هم کلی بغلم کردن و شعر ما بردیمو ما بردیم چلو کبابو ما خوردیم خوندن.دوستمم تا ۲ روز گریه کرد

+ اعتراف میکنم :

اعتراف می کنم با رفیقم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد

گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟

گفت : دامادومونه !!!

+ اعتراف میکنم :

اعتراف می کنم وقتی خیلی کوچیک بودم موقع دستشویی رفتن بخاطر ترس در و تا آخر باز می ذاشتم

روز اول مدرسه  طبق عادت همیشگی رفتم دستشویی مدرسه و در هم باز گذاشتم

یه لحظه برگشتم دیدم نصف مدرسه به اضافه ناظم جمع شدن جلوی دستشویی دارن بهم می خندن

منتظر اعترافات شما هستم …

در قسمت نظرات همین پست اعتراف کنید تا در سری بعد اعتراف می کنم توی سایت قرار بدیم

98فان

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6516
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 1175
  • آی پی امروز : 116
  • آی پی دیروز : 762
  • بازدید امروز : 2,195
  • باردید دیروز : 19,574
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,195
  • بازدید ماه : 199,740
  • بازدید سال : 1,504,185
  • بازدید کلی : 7,703,487